چرا نمی فهمن اگه ما بریم خوابگاه جونمون در خطره.بابا جان اون جا دیگه الان خوابگاه نیست.اون جا الان اردوگاه کروناست! :| بازم می خوان به خاطر دروس عملی ما رو بکشون دانشگاه! :|
بگذریم!
دیشب نه ، پریشب هم نه ، پس پریشب (!) یه فیلم به طور اتفاقی پیدا کردم که اقتباسی از کتاب "اما" اثر جین آستن بود.یه اثر کلاسیکه.به نظرم خیلی قشنگ بود.(به سختی جلوی خود را می گیرد تا داستان فیلم را اسپویل نکند.)این جا بود که فهمیدم چه قدر آثار کلاسیک رو دوست دارم.برای همین الان رفتم و دو تا کتاب ربه کا اثر دافنه دو موریه و پروفسور اثر شارلوت برونته رو که قبلا داشتم از زیر آوار کتاب ها بیرون آوردم تا بالاخره بخونمشون.قبلا خریده بودم و می خواستم بخونمشون ولی نمی دونم چی شد که رسید تا الان که یه سال گذشته. :|
دیشب نه ، پریشب هم یه فیلم فانتزی دیدم.(گفته بودم من عاشق کتاب ها و فیلم های فانتری ام؟) فیلم قشنگی بود.در حقیقت اقتباسی از یک کتاب سه جلدی بود که من متاسفانه کتاب هاش رو ندارم.اسم فیلم "خانه ی دوشیزه پرگرین برای بچه های عجیب" بود.این هم جالب بود.
دیشب هم یه فیلم فانتزی دیگه دیدم.این یکی زیاد جالب نبود.
کلا کار این روزهام شده فیلم دیدن! :|
به زودی امتحانات شروع می شن.همین یکشنبه ی دیگه امتحان مکانیک جامدات برامون گذاشتن.بنده نه جزوه ی این درس رو نوشتم و نه سر کلاس های آنلاین به استاد گوش فرا دادم.این است از همین الان مانده ام در ته گل.حالا باز خوبه ترم قبل این جلد فیزیک هالیدی رو خریده بودم.مگه این که دیگه از روی کتاب بخونم.دعا کنید این امتحان به خیر خوشی تموم بشه.
در کل باید بگم ، روزگار عجیبی است این ایام! :|
- يكشنبه ۲۵ خرداد ۹۹ , ۱۸:۱۶