-به نظر تو واقعا اشکال نداره؟
-نه مامانم.
-یعنی واقعا اشکال نداره.
-مامان جانم.گفتم که اگه میومد هم جواب منفی می شنید.همون بهتر که نیومد.براش سنگین تره این کار.غرورش حفظ تره.
اینا گفتگوهای من و مامانمه در این چند روز اخیره.یه جورایی دیگه خسته شدم از این صحبت.خدا رو شکر امروز صحبتی از این قضیه نبود.البته تا الان!
قضیه چیه حالا.ظاهرا حدود یه چند ماه پیش یه خواستگار می خواسته بیاد ولی اون موقع ما این قدر کار داشتیم که آدرس خونه رو ندادیم و گفتیم نیان.حالا همین چند روز پیش خبر رسیده که همین خواستگار رفته خواستگاری دختر خاله ی من (!) و همه ی قرار مدارها رو هم با هم گذاشتن و تموم شده و رفته.حتی مهریه رو هم مشخص کردن!احتمالا تاریخ ازدواجشون رو هم مشخص کردن.
واقعا چه بلایی سر خواستگاری ها اومده؟با این تفاسیر کم کم دارم به این نتیجه می رسم که مردها فقط زن می خوان و نه یک همدم و همراه.شرط می بندم که اون آقایی که می خواست بیاد خواستگاری من ، حتی من رو یک بار هم ندیده بود.منم تا حالا حتی یک بار هم ندیدمش.یعنی چی؟مگه می شه آدم وقتی یه نفر رو ندیده بره خواستگاریش؟چقدر هم پیگیر بود که بیاد.این بود اون همه پیگیری؟در کل خیلی عجیب بود برام.تا حالا همچین اتفاقی رو نه دیده بودم و نه شنیده بودم.حتی توی فیلم ها!یه جورایی خنده داره. 😂 :))
امتحانات هم شروع شدن.تیر ماه رو کلا میان ترم گذاشتن و از مرداد هم که امتحان های ترم شروع می شن.من نمی دونم آموزش دانشکده چه اصراری به میان ترم گرفتن داره. :| من هنوز یک کلمه هم درس نخوندم.حالا یک کلمه که خوندم.منظورم اینه که زیاد درس نخوندم.چرا استادها درک نمی کنن ما وقت درس خوندن داریم ولی حال درس خوندن نداریم؟یعنی درکش این قدر سخته؟چرا ما می تونیم درکش کنیم ولی اونا نه؟
مینی سریاله که توی پست قبل گفتم ، یادتونه؟یه هفته پیش تمومش کردم. :'( الان در بی مینی سریالی به سر می برم.به جاش همه اش فیلم سینمایی می بینم.من مینی سریال می خوااااام.ترجیحا فانتزی باشه.(کلا معلومه درس نخوندم و در فکر این که چطوری این همه درس رو بخونم دارم بهونه می گیرم ، نه؟)
- پنجشنبه ۵ تیر ۹۹ , ۱۹:۰۱