فردا قراره ببرنمون کارخونه ی مس.قراره هم معدن مس و هم کارخونه ی مس رو ببینیم.جایی که از وقتی که با این رشته ی تحصیلی آشنا شدم آرزو داشتم ببینم و اون جا کار کنم. :)
فردا صبح باید ساعت 5:30 صبح دم در خوابگاه باشیم. =o
یکی از استادهامون،همونی که گفتم شبیه یکی از معلم های دبیرستانمه،عجیب با خانم ها مخالفه. :/ یعنی در حدی که سر کلاس به همه ی پسرها می گه مهندس ولی به خانم ها فقط می گه خانم.بعضی اوقات آدم فکر می کنه کلمه ی خانم هم به زور اول فامیلمون می گه.این جاست که من خیلی با این استادمون رودربایستی دارم.برای همین می خوام بشینم و کل تاریخچه ی معدن مس و کارخونه ی مس رو از توی اینترنت در بیارم و تا فردا بهش ثابت بشه که توی صنعت،فرقی بین یک خانم و یا یک آقا نیست.امروز فهمیدم که این استادمون هم باهامون میاد.بگذریم.
خلاصه این که باید بهش ثابت بشه.ولی دلم برای این استادمون می سوزه.این استادمون همین طوری به جایی که الان رسیده،نرسیده.کلی برای رسیدن به این جایگاه زحمت کشیده.کلی درس خونده برای همین خیلی قابل احترامه.
امشب که می خوام راجع به معدن و کارخونه ی مس تحقیق کنم ولی فردا که دو ساعت تو راهیم می خوام کتاب "فقط پتی" رو بخونم.بالاخره می خوام در این کتاب رو باز کنم.از روزی که این کتاب رو جلوی ساختمون دانشگاه خریدم تا الان هنوز درش رو باز نکردم.درش رو باز که کردم یعنی هنوز بیشتر از پنج خط از کتاب رو نخوندم.
پی نوشت:دوستان،اگه کتاب خوبی رو که وقتی خوندینش کلی از این کتاب و ماجراهاش لذت بردید می شناسید لطفا این کتاب رو به من هم معرفی کنید.شاید فردا توی راه این کتاب رو خوندم. :)
- سه شنبه ۱۲ آذر ۹۸ , ۱۷:۰۴