Green willow

بازم امیلی و یک سوال! :))

سلام ^^

یه سوال.صندوق بیان (فضای اختصاصی) برای شما هم این طوری شده:

 

برای دیدن عکس "کلیک" کنید.

 

اصلا نمی شه در پست ها ، عکس درج کرد. :|

برای شما هم این طوری شده؟باید برای درست شدنش چه کار کرد؟

 

آکوتاگاوا!

توی حیاط نشستم.روی پله ی جلوی در ورودی خانه و چون او حرف نمی زند ، من سر صحبت را باز می کنم.

-شبیه یه نفر هستی.

او همچنان ساکت است.

-می خوای ویژگی های ظاهریش رو برات بگم؟

کمی جا به جا می شود و به بوته ی گل شب بو که به خاطر سرمای هوا نزدیک است ، پژمرده شود ، نزدیک تر می شود.

چانه ام را روی دست هایم می ذارم و به ماه که درخشش خاصی دارد خیره می شوم و ادامه می دم:

-اونم دقیقا مثل تو کم حرفه.سکوت رو ترجیح می ده.گفتم که شبیه تو ئه!

به بوته ی گل شب بو نزدیک تر می شود.بدون گفتن هیچ کلمه ای.

-خب از اون جایی که ممکنه اسمی نداشته باشی .... .

در این جا سکوت می کنم و به مارمولک روی پله ها ، کنار بوته های شب بو که هی به بوته ها نزدیک تر می شود ، خیره می شوم و باز ادامه می دهم:

-صبر کن ببینم.بین خانواده تون ، خانواده ی مارمولک ها ، تو اسم خاصی داری؟به زبون مارمولک ها مثلا؟

باز هم سکوت.

-خیلی خوب!فهمیدم.خودم برات یه اسم انتخاب می کنم.اسمت رو می ذارم "آکوتاگاوا".اسم همونیه که گفتم شبیهش هستی!

بازم سکوت.

-خب می دونی اون کیه؟یه شخصیت توی یه انیمه است.تا حالا انیمه دیدی؟

بازم سکوت.

-خب آره.شاید مارمولکا انیمه ندیده باشن.یا کم پیش میاد که انیمه ببینن.اگر هم ببینن (کلا هر برنامه ی تلویزیونی!) ، به طور اتفاقی دیدنش.مثلا از پنجره ی حیاط.هان؟

با سکوت به بوته شب بو نزدیک تر می شود.

-نمی خوای بپرسی چرا این اسم رو روت گذاشتم؟

سکوت.

-چه قدر خجالتی هستی!خب یه چیزی بگو!اصلا ولش کن.بهت می گم.تا حالا دقت کرده بودی که دو تا خط مشکی دو طرف بدنت هست؟

سکوت.

-خب ، آکوتاگاوای هم موهای مشکی داشت که سر موهاش یه کم سفید رنگ کرده بود.(ظاهرا رنگ سفید رو خودش زده بود.)ولی تو سفیدی با دو تا خط مشکی اطراف بدنت. ^-^

سکوت.

-و خب ، به این خاطر این اسم رو برات انتخاب کردم.البته بگم ها.اگه سریع تلفظش کنی می شه "آکتاگاوا"! ^-^

سکوت.

-خب نظرت راجع به اسمت چیه؟

باز هم سکوت.

-این جاست که حداقل باید بگی ، منم از آشنایی با شما خوشبختم! :/

در همین لحظه خواهرم در حیاط رو باز می کنه و میاد بیرون و می گه:هیچ معلوم هست که دو ساعته داری این بیرون چی کار می کنی؟

با باز شدن در حیاط توسط خواهرم ، آکوتاگاوا می ترسد و به سرعت در بین بوته های گل شب بو ، گم می شود.

خواهرم:هی!با تو ام.

-آکوتاگاوا رو ترسوندی.فرار کرد.

خواهرم:جان؟ :|

 

پ.ن.1:یعنی اوضاع قرنطینه باعث شده زندگی اون قدر برام روتین و یکنواخت بشه که دیدن حتی یه مارمولک ، اون قدر سر ذوقم بیاره و تازه از تنوع ها و اتفاقات جالب زندگیم محسوب بشه! :| 🤦🏻‍♀️

پ.ن.2:وِی گاهی اوقات آکوتاگاوای مارمولک را در حیاط می بیند. :) 😂

 

 

آرامش شب!

شب است و آرامش شب در همه جا موج می زند و این آرامش احساس خوبی دارد.توی اتاق بعد از یه روز طولانی و خسته کننده نشسته ام و دارم فکر می کنم که بعد از قرنی کدوم فیلم از آرشیو فیلم هام رو ببینم که یه دفعه:

من درون:چرا؟

من:(سرم را از روی گوشی بلند می کنم و هندزفری را از گوشم در میارم.) چی چرا؟

من درون:واقعا چرا؟

من:نمی فهمم منظورت چیه!

من درون:چرا سر کلاس آنلاین ایمنی در عملیات عمرانی ، وقتی که استاد میکروفنت رو وصل کرد تا جواب سوال رو بگی ، گفتی:" "اَلو" سلام استاد.صدای منو دارید؟"

من:مثل همیشه گند زدی به اوقات خوشی که می خواستم داشته باشم. :'|

من درون: D:

من:چیز دیگه ای هم هست؟

من درون:آره!

من:دیگه چیه؟؟؟! 😨

من درون:شک دارم که سلام هم کرده باشی.

من: :'(  :|

 

مرا آن جا که علف ها می رویند به خاک بسپارید
جایی که بید های مجنون مویه می کنند
باشد که شاخه هایشان سایه ساری بگسترانند
از برگ های سبز گونه گون بر من.
آنگاه که سر بر خاک نهاده ام
فرمان آرام علف ها را خواهم شنید که آهواره زمزمه می کنند:
((بخواب،ای عزیز،بخواب و بیارام.))
.........


(بندیکت والت ویلکازی)

Designed By Erfan Powered by Bayan