Green willow

یکی از خوبی های بازگشت از خوابگاه دانشجویی به خونه :)

یکی از خوبی های بازگشت از خوابگاه دانشجویی به خونه اینه که می تونم دوباره با میکروسکوپم کار کنم و نمونه های گیاهی جدیدی رو که جمع کردم زیر میکروسکوپم ببینم. :)

بشین درس هات رو بخون. :)

شدیدا به این که مامانم به من بگه بشین درس هات رو بخون نیاز دارم. 😄

فردا عصر راهی خونه می شم تا آخر هفته و همین طور نصف روز شنبه رو با مامان ، بابا و خواهرم بگذرونم. 😊🌿🌺🌱

امتحان؟؟!!

به خبری که هم اکنون به دستم رسید توجه کنید:

فردا امتحان ریاضی و آناتومی دارم. :/ دوتا امتحان پشت سر هم. :/

هیچ چی دیگه.برم درس بخونم. :)

شباهت عجیب

گاهی وقت ها با شنیدن صدا و دیدن اخلاق و رفتار یک نفر به یاد یک نفر دیگه می افتی.

یکی از استادها عجیب شبیه یکی از معلم های دبیرستانمه. 😊 =O

بی نهایت دلتنگ

روز یکشنبه مامان،بابا و خواهرم اومدن تا بریم کتاب های دانشگاهی من رو بخریم.خلاصه که دیگه دوباره جمعمون جمع شد و کلی با هم خوش گذروندیم.قبل از این که ببینمشون می دونستم که دلتنگشونم ولی وقتی که دیدمشون فهمیدم که بی نهایت دلتنگشون بودم.اون قدر که اشک توی چشم هام جمع شد.وقتی هم می خواستم ترکشون کنم و به خوابگاه برگردم اصلا نمی تونستم.اصلا نمی تونستم.الان خیلی دلتنگشونم.خیلی خیلی.به طوری که دیگه نمی تونم تحمل کنم.خدا رو شکر که آخر هفته ی بعد می خوام برم خونه مون. :) 🌿🌱🌺🌹

دوست صمیمیم رو یادتونه که توی پست قبلی راجع بهش صحبت کردم؟دیشب بحثمون دیگه خیلی اوج گرفت تا جایی که انگار دوستی هفت هشت سالمون از بین رفت.از بین رفت ها. :(

دلتنگی

1.دلم برای خونه مون تنگ شده.دلم برای مامانم،بابام و خواهرم تنگ شده.

2.الان سه روزه که دانشگاه طرحی به نام رویش برامون گذاشته.چهارشنبه از ساعت 12:30 تا 17:30.پنج شنبه از ساعت 7:30 تا 17:30.جمعه از ساعت 7:30 تا 17:30.الان به شدت خسته ام چون هشت روزه که دارم ساعت یک می خوابم و ساعت 6 بیدار می شم.امروز عصر از خستگی توی راه برگشت توی اتوبوس خوابم برد.این پنجشنبه و جمعه می خواستم یه کم استراحت کنم که نشد.

3.با یکی از صمیمی ترین (می تونم بگم صمیمی ترین دوستم) دعوام شده.معلوم هم نیست که تقصیر کی بود که دعوا شروع شد.

4.مجبورم بعضی آدم های مزخرف (یکی از هم اتاقیام) رو تحمل کنم.یکی نیست بهش بگه خب به تو چه.

5.کتاب های دانشگاهی که باید بگیرم رو هنوز نگرفتم.

6.هنوز تصمیم نگرفتم که بعد از گرفتن مدرک کارشناسی (لیسانس) رشته ی دانشگاهی خودم آیا می خوام آزمون لیسانس به پزشکی رو بدم یا نه.

7.احساس تنهایی می کنم.

 

حیاط خوابگاه دانشگاهمون :)

سلام به همگی

امشب سومین شبی هست که من در خوابگاه دانشگاهمون به سر می برم و دومین روزی بود که دانشگاه رفتم و فردا هم می شه سومین روز. :)

الان هم چای دم کردم و توی حیاط خوابگاه دارم چای می نوشم و به درخت ها نگاه می کنم. ^_^

حرف زیاد دارم که بنویسم ولی الان وقت ندارم که بنویسمشون. :)

بعدا میام و سر فرصت همه ی حرف هام رو می نویسم.. :)

آدرس اینستاگرامم هم اینه:

 

hanniye_1378

 

گفتم بنویسمش همین طوری الکی.یه وقت فکر نکنین نوشتمش تا بیاین و صفحه ام رو دنبال کنین ها. ؛)

من درون:چرا دروغ می گی.

من:دروغ می گم؟

من درون:آره دیگه.آدرس اینستات رو گذاشتی که بیان اون جا و صفحه ات رو دنبال کنن دیگه.

من:خب..... .

من درون:خب؟؟؟؟؟؟

من:خب فقط دوتا دنبال کننده داره دیگه.چون تازه ساختمش.فقط چند روزه.

من درون:همون اول. :)

من: :/

 

1 و 2 و 3 و 4

1.ژوان عزیز،چون نظرت حاوی شماره ی تلفن همراهت بود تاییدش نکردم و همین جا پاسخش می دم و اول جواب سلام ارزشمندت رو می دم.

سلام ژوان عزیز

خیلی ممنونم عزیز دلم.منم خوشحال می شم از خوشحالیت و باز هم قبولیت رو در رشته ای که به هنر هم نیاز داره تبریک می گم.می دونم چه قدر هنر رو دوست داری و می دونم که خیلی هنرمندی و یه روزی جزو  هنرمندهای درجه یک می شی عزیز. :)

2.رسیدم خونه و از گیاه هایی که جمع کرده بودم نمونه تهیه کردم.زیر میکروسکوپ خیلی زیبان.الان هم با این که از خستگی چشم هام رو به زور باز نگه داشتم دارم طرحشون رو روی کاغذ آچار نقاشی می کنم. 🌿

3.تا حالا DNA سلول های پیاز رو استخراج کردید؟بهتون پیشنهاد می کنم این کار رو بکنید چون کار جالبیه.خیلی قشنگن.

4.یه موضوعی که همین امروز عصر فهمیدم اینه که توی دانشگاه های پزشکی یک آزمونی به نام لیسانس پزشکی برگذار می شه که دانشجویان بقیه رشته ها هم می تونن این آزمون رو امتحان بدن و اگه توی این آزمون قبول بشن مدرک لیسانس پزشکی براشون صادر می شه و می تونن بقیه تحصیلشون رو توی رشته ی پزشکی ادامه بدن.یعنی بشن پزشک.یعنی بعد از این که این آزمون رو دادن حدود سه سال دیگه می خونن و پزشک عمومی می شن و بعد هم می تونن تخصص و فوق تخصص بگیرن و الی آخر.ولی چیزی که شنیدم اینه که قبولی دانشجویان رشته های دیگه توی این آزمون سخته به طوری که دوستم می گفت اون هایی که از رشته های دیگه می خواستن وارد پزشکی بشن؛ترجیح دادن پشت کنکور بمونن تا این آزمون رو بدن.بعد از شنیدن این موضوع لامپ بالای سرم (مثل برنامه های کودک. ^_^ ) روشن شد.من رشته ام رو دوست دارم.ولی به نظرتون می تونم توی این چهارسال هم کتاب های پزشکی رو بدون استاد خودم مطالعه کنم تا در آزمون لیسانس پزشکی شرکت کنم و هم کتاب های رشته ی خودم رو بخونم و کارشناسی (لیسانس) رشته ی خودم رو بگیرم؟؟یعنی می تونم؟می تونم؟؟؟(هیوا جان،فکر کنم تو هم این موضوع وارد شدن به رشته ی پزشکی از رشته های دیگه رو به من گفته بودی.همین رو گفته بودی دیگه،نه؟؟)

گیاهان دشت

امروز روز ثبت نام حضوری دانشگاه بود.کارت دانشجوییم رو گرفتم و الان من رسما دانشجو می باشم. :)

از شنبه کلاس ها شروع می شن.برگه ی انتخاب واحد رو هم گرفتم.

20.5 واحد درسی رو باید ترم اول پاس کنم.از بین همه ی درس های ترم اول درس های زبان عمومی،فیزیک اختصاصی 1،شیمی عمومی(معدنی-آلی)،ریاضیات عمومی 1،فیزیولوژی و کالبدشناسی و دینامیک گازها و آیروسل ها رو خیلی دوست دارم. :)

در طول سفر از کوه ها و دشت های زیادی رد شدیم.رفتم توی دشت و کلی گیاه جمع آوری کردم تا شب ازشون نمونه تهیه کنم و با میکروسکوپ مشاهده شون کنم.نمی دونید چه قدر این کار رو دوست دارم.خییییییییلی.الان هنوز توی شهر محل دانشگاهم هستم و وقتی برسم خونه احتمالا شب شده و منم خیلی خسته شدم.حتی الانش هم خوابم میاد.آخه دیشب فقط دو ساعت خوابیدم و صبح ساعت 5 صبح به سمت دانشگاه حرکت کردیم ولی با این حال دلم می خواد توی سکوت و آرامش شب میکروسکوپم رو در بیارم و نمونه های گیاهیم رو بررسی کنم.وای دارم برای اون موقع لحظه شماری می کنم. :)

خوابگاه رو هم دیدم.تخت و کمد هم گرفتم.دوتا از هم اتاقی هام و یکی از دوستان صمیمیم رو هم دیدم. :)

فعلا همینا دیگه. ^_^

شفاف سازی درباره ی رشته ی دانشگاهی من

از اون جایی که یکی از خاله هام از مادربزرگم پرسیده بود که:

-مگه رشته ی تجربی هم مهندسی داره؟

تصمیم گرفتم که درباره ی رشته ام این جا توضیح بدم تا اگه بقیه هم این سوال براشون پیش اومده با خوندن این مطلب به جواب سوالشون برسن. :)

در جواب این سوال باید بگم که بله.رشته ی تجربی هم مهندسی داره. :)

رشته ای که من قبول شدم،رشته ی مهندسی بهداشت حرفه ای هست.بماند که درس هایی که داره رو چه قدر دوست دارم.ریاضی داره.فیزیک داره.شیمی داره(از الان دارم لحظه شماری می کنم که شیمی تجزیه بخونم.امیدوارم ترم اول شیمی تجزیه داشته باشه.هنوز نمی دونم که ترم اول چه واحدهایی رو باید بخونم چون برای ترم اولی ها خود دانشگاه واحد انتخاب می کنه.).ارگونومی داره.زیست داره.برنامه نویسی کامپیوتر داره و کلی چیز دیگه.این رشته اول فقط مخصوص رشته ی ریاضی بود ولی در سال های اخیر به رشته های تحصیلی روزانه و ملی رشته ی تجربی هم اضافه شده.اگه توی دفترچه انتخاب رشته ی تجربی نگاه کنید،این رشته رو می بینید.به نظر من با این که مهندسیه ولی بیشتر برای رشته ی تجربی مناسبه تا رشته ی ریاضی.

می دونید چیه دوستان؟به خدا اعتماد کنید.خدا از همه بهتر می دونه که چه چیزی برای شما مناسب تره.من از همون اول عاشق رشته های مهندسی بودم.عاشق ریاضی و فیزیک بودم.ولی وارد رشته تجربی شدم و توی دبیرستان از بس شنیدم که باید پزشک بشم فکر می کردم که هدفم رو مشخص کردم و باید پزشک بشم.ولی دیدین چی شد؟آخرش همون رشته ای که برام مناسب تره و به صلاحمه قبول شدم.همون رشته ای که همیشه عاشقش بودم قبول شدم.همون دانشگاه و همون شهری که دوست داشتم قبول شوم.مهندسی یه دانشگاه تیپ یک.من بالاخره هدفم رو پیدا کردم و به هدفم رسیدم.این ها رو برای این می گم که بفهمید شما باید به خدا توکل کنید و تلاشتون رو برای علاقه تون بکنید و بقیه اش رو بسپرید دست خدا.بله.نهایت تلاشتون رو بکنید و به خدا اعتماد داشته باشد. :)

یادتونه من چه قدر می گفتم کاش پزشکی قبول بشم؟یادتونه؟می دونید چیه؟الان خوشحالم که پزشکی قبول نشدم و به آرزوی خودم رسیدم و همون رشته ای رو که می خواستم قبول شدم.

خلاصه این که به خدا اعتماد کنید.خودش همیشه و از همه بهتر به فکرتون هست و صلاحتون رو می دونه. :)

 

مرا آن جا که علف ها می رویند به خاک بسپارید
جایی که بید های مجنون مویه می کنند
باشد که شاخه هایشان سایه ساری بگسترانند
از برگ های سبز گونه گون بر من.
آنگاه که سر بر خاک نهاده ام
فرمان آرام علف ها را خواهم شنید که آهواره زمزمه می کنند:
((بخواب،ای عزیز،بخواب و بیارام.))
.........


(بندیکت والت ویلکازی)

Designed By Erfan Powered by Bayan